کلیک کنید و در آمد داشته باشید

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

آرش حجازی : چرا در آن روز (جان باختن ندا) در آنجا حضور داشتم؟

بعد از انتشار یادداشت قبلی ام درباره ی مرگ ناگوار ندا، در کنار صدها پیام محبت آمیز و دلگرم کننده، سؤالاتی از طرف معدودی خوانندگان محترم این وبلاگ مطرح شده که برای روشن شدن موارد، سعی می کنم به آن ها پاسخ بدهم. البته توهین ها و اتهام ها را بی جواب می گذارم و آن ها را به درگاه قضا وامی گذارم. هرچند بسیاری از خوانندگان عزیز قبلا به خیلی از این سؤال ها جواب داده اند.


1. چرا چهار روز قبل از کشته شدن ندا به ایران آمدم و بعد ایران را ترک کردم؟


من در انگلستان مشغول تحصیلم. دوران تعطیلات تابستانی ام بود و بلیت بازگشت به تهران را از سه هفته قبل خریده بودم. روز جمعه به اتفاق خانواده ام به لندن رفتیم و در کنسولگری ایران در لندن رای دادیم. روز بعد به تهران برگشتم. هدفم از سفر به تهران دو مورد مشخص بود: الف. باید خانه قبلی ام را تخلیه می کردم، برای اینکه وسعم به پرداخت اجاره اش نمی رسید، موعد اجاره سر آمده بود و خانه کوچک تری را رهن کرده بودم. ب. یک قضیه حل اختلاف با مترجمی داشتیم که چون امضا کننده قرارداد من بودم، باید در جلسه حکمیت اتحادیه ناشران حضور پیدا می کردم.


من روز بعد از مرگ ندا ایران را ترک نکردم. ندا روز شنبه ٣٠ خرداد به قتل رسید و من روز چهارشنبه ٣ تیر به انگلستان برگشتم. علت برگشتنم هم نگرانی شدید خانواده ام در انگلستان بود و اعصاب خراب خودم. وگرنه قصد داشتم دو هفته بعد برگردم.


٢. چرا در آن روز در آنجا حضور داشتم؟


محل قتل ندا فقط پانزده متر با دفتر کار من در تهران فاصله دارد. شرایط واقعه را در مصاحبه ام به تفصیل گفته ام.


٣. چرا از صحنه فیلم گرفتند؟


همه مردم دوربین به دست داشتند. حداقل بیست نفر در آن روز کشته شدند، یک مورد به وضوح جلوی دوربین اتفاق افتاد. از نظر آماری احتمال یک بیستم احتمال عجیبی نیست.


۴. چرا مردم ضارب احتمالی را آزاد کردند؟


مردم بارها و بارها این کار را کرده اند. اما من در میان مردمی که ضارب را گرفتند نبودم و با فاصله از آن ها ایستاده بودم. من فقط چهره آن فرد را دیدم، فریادهای "نمی خواستم بکشمش" را شنیدم و شنیدم که مردم کارت او را گرفته اند و دیدم که رهایش کردند. این که چرا این مدارک تا کنون منتشر نشده، باید از مردم پرسید. نکته دیگر اینکه کسانی که تردید دارند، می توانند به محل واقعه مراجعه کنند و از اهالی محل که در هنگام حادثه حضور داشتند، سؤال کنند. خواهند دید که همه گفته های مرا تکرار خواهند کرد. اما هیچ کدام از این گفته ها منتشر نشده است. به همین علت است که شهادت دادن من این قدر مهم است. برای اینکه من تنها کسی بودم که فرصت کردم موضوع را با یک رسانه بی طرف در میان بگذارم.


۵. چرا به ایران برنمی گردم؟


فکر می کنم اینجا امن ترم. اما حاضرم در هر دادگاه بی طرفی شهادت بدهم.


۶. چرا تنفس مصنوعی؟


من هرگز سعی نکردم به ندا تنفس مصنوعی بدهم. اگر ویدئو را با دقت ببینید، من تمام مدت دارم با دو دستم روی سینه ندا فشار وارد می کنم تا شاید جلوی خونریزی را بگیرم. گلوله به آئورت ندا اصابت کرده بود و برای همین در کمتر از یک دقیقه بدنش از خون تخلیه شد و درگذشت. شخص دیگری در فیلم هست که بالای سر ندا قرار می گیرد و اگر بشنوید، من به طرف او فریاد می زنم که : "دهانش را برگردان، تخلیه اش کن." من هم اهمیت باز بودن مجاری را می دانم. اما اگر این اتفاق در اتاق عمل هم افتاده بود، کاری از دست کسی برنمی آمد.


٧. چرا سیاسی؟


من هرگز کار سیاسی نکرده ام و به هیچ گروه و دسته ای تعلق نداشته ام. اگر تلاش برای نجات جان یک انسان و بعد گفتن حقیقت را برخی کار سیاسی می دانند، مشکل من نیست. اینکه کسانی محکوم کردن خشونت علیه غیرنظامیان بی دفاع را کار سیاسی می دانند، بیشتر بوی غرض ورزی می دهد تا نقد منصفانه.


٨. قضیه اینترپل.


همان طور که حتماً تا به حال شنیده اید، تعقیب من از طرف اینترپل ادعای دروغ دیگری بود. حالا باید شما قضاوت کنید که احتمال دروغ گفتن چه کسی بالاتر است؟‌ کسی که بارها و بارها دروغ گفته، یا کسی که تا به حال از او دروغ نشنیده اند.


امیدوارم سؤالات این دوستان را پاسخ داده باشم. البته برای آنانی که خدا بر چشم ها و گوش هایشان مهر زده، فرقی نمی کند.


سربلند باشید.

یا حق


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر